فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3419


درباره من
سلام . بخاطر پیشنهاد دوستان برای خودم اکانت جداگانه ساختم .
باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .
افکارِ من

همچون نیلوفر آبی

در مردابــِ دستانِ تو اسیرند..

رها کن افکاری را

که دلتنگــِ رهایی اند..

چه کسی حرف مرا می فهمد؟
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را
در دل غم زده ام می بیند؟
با سر انگشت محبت چه کسی
قطره ی اشک مرا می چیند
سال ها غیر خداوند بزرگ
هیچ کس از غمم آگاه نبود
توشه ی زندگیم در همه عمر
جز غم و غصه ی جان کاه نبود
مرگ یک روز و یا یک شب سرد
چشم غمگین مرا می بندد
شاید آنجا پس از این رنج و عذاب
سردی گور به رویم خندد

بازگشت
  سال­ها بود که فراموشت کرده­ بودم. نه یادی از تو می­کردم و نه سراغی از تو می­گرفتم. امّا تو هیچ­گاه از من غافل نبودی.من کودکی ناتوان بودم که غافلانه دستت را رها کرده ­بودم و به این سو وآن سو می­دویدم،  و این تو بودی که هرگاه پایم می‌لغزید و در مرداب­ه...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۵ - ۱۰:۵۴ ( 6 نظر , 220 بازدید )
به من تکیه کن
به من تکیه کن! من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا توسرت را بر آن بنهی! تمام روحم را آغوشی می سازم تا تو در آن از هراس بیاسایی! تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم، دستی می کنم تا چهره و گیسویت را نوازش کند! تمام بودن خود را زانویی می کنم تا بر آن به خواب روی! خود را، تمام خود را به تو می سپارم تا ه...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۶:۳۰ ( 6 نظر , 246 بازدید )
گاهی سکوت علامت رضایت نیست!
  گاهـی" سکـــــــــــــــــــــــوت "علامت رضایت نیســـت !..شـــــــــاید کســـی دارهخفـــــــــــــه می شـــــهپـشـــــــت سنگیـــنــــیِیـــــــک درد...!...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۸ - ۱۸:۲۸ ( 8 نظر , 231 بازدید )
تو بیا...
  شیــــــــطان نشسته در کمین دلمتا نکرده صیــــــد دلمتو بیــــا ......
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۸ - ۱۸:۰۲ ( 5 نظر , 231 بازدید )
محصولی که چیزی از آن کم نمی شود
  روزگاری دو برادر در مزرعه خانوادگی شان با هم کار می کردند. یکی از آنها ازدواج کرده بود و چند فرزند داشت. اما برادر دیگر تنها زندگی می کرد. در پایان هر روز که کار تمام می شد دو برادر هر چیزی را که به دست آورده بودند به طور مساوی بین هم تقسیم می کردند. یک روز برادر مجرد با خودش گفت:«ای...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۸ - ۱۷:۴۷ ( 8 نظر , 208 بازدید )
رفت برگرد
  رفت      هستم بودی بودم رفتی            خواستم خواستم نخواستی                       گفتم گفتی گفتند رفتی &nb...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۴ - ۱۹:۴۴ ( 6 نظر , 259 بازدید )
وفادار
  روزی دهقان و همسرش جهت بردن بذر به مررعه مجبور شدند کودک خردسالشان را که در خواب بود برای مدت کوتاهی در منزل تنها بگذارند و از طرفی وجود سگ با وفای نگهبان در منزل خیالشان را از خطر جانوران درنده همچون گرگ آسوده می کرد .چون آن دو فراغت از کار برگشتند سگ را با پوزه خونین و بی تاب رو در روی خود...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۳ - ۲۳:۵۷ ( 2 نظر , 234 بازدید )
غیر از خدا هیچکی تنها نبود
  یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود، یه مرد بود که تنها زندگی می کرد. یه زن بود که اونم تنها زندگی می کرد . زن غمگین به آب رودخانه نگاه می کرد . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بودخدا هم اونها را می دید و غمگین بود. خدا به اونها گفت:  بندگان محبوب من همدیگر را دوست بدارید و با هم مه...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۱ - ۱۸:۵۷ ( 6 نظر , 216 بازدید )
جای خودت خالیست
  آقا جان هیچ وقت نفهمیدم چرا هر جمعه دعا میکنیم تا تو بیایی همه از خداوند میخواهند ظهورت را نزدیک کند، چرا؟مادرم میگوید: تو بیایی تمام جهان پر از عدل میشود. آیا دلیل آمدنت این است؟ریش سفید محله مان می گوید: تو میایی تا انتقام خون مادر بگیری؟همسایه مان میگوید: آقا بیا ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۱ - ۱۸:۴۹ ( 7 نظر , 213 بازدید )
زندگی دوباره
  مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بودند. در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که در کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد، فریا...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۰ - ۱۵:۰۶ ( 7 نظر , 204 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)